previos pageمقتل مقرم - سيد عبدالرزاق مقرم‏ (ره)next page


2 - پاسدارى از ارزشهاى الهى:

پاسدارى از ارزشها و آرمانهاى الهى يكى از بلندترين اهداف نهضت حسينى (عليه السلام) مى‏باشد، جائى كه امام (عليه السلام) مى‏فرمايد: و على الاسلام السلام اذبليت الأمه براع مثل يزيد و لقد سمعت جدى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يقول: الخلافه محرمه على آل ابى سفيان يا در مورد ديگرى مى‏فرمايد: انى لم اخراج أشراً و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فى أمه جدى... يا هنگام اعزان مسلم به كوفه مى‏فرمايد:

و قد بعثت رسولى اليكم بهذا الكتاب، و انا ادعوكم الى كتاب الله و سنه نبيسه فان السنه قد اميتت و اليدعه قد أحييت فأن تستعموا قولى، أهدكم الى سبيل الرشاد. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

من پيك مخصوص خود را همراه نامه به سوى شما فرستادم، من شما را به كتاب خدا و سنت و روش رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) فرا مى‏خوانم، به تحقيق سنت و شريعت پيامبر اسلام، به مرگ كشانده شده، و از بين رفته است، ولى بدعت و ضلالت احياء و زنده شده است اگر شما سخن مرا بشنويد، شما را به راه رشد و سعادت هدايت و رهبرى مى‏كنم، درود و بركات الهى بر شما باد!

3 - طرد ستمگر از جايگاه صالحان:

من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام تاكثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان، فلم يغير بفعل و لا قول كان حقا على الله أن يدخله مدخله

هر آنكس كه سلطان جائر و ستمگرى را ببيند كه عهد خدا را زير پا مى‏گذارد و بر مخالف سنت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در ميان بندگان خدا با گناه و دشمنى گام مى‏سپرد ولى او در كردار و رفتار و گفتار بر او عكس العمل نشان ندهد، خداوند او را در جايگاه همان سلطان جائر، قرار خواهد داد. يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: اما يزيد فردى است شرابخوار و جنايتكار و فاسق و فردى همانند من، هرگز با امثال او بيعت نمى‏كند.

4 - آزادگى و وارستگى:

آزادى و آزادگى شيوه مردان راه خدا است آنان در محيط صفا و وفا زندگى كرده‏اند و جز طريق اخلاص و راستى و صداقت، راه ديگرى نپيموده‏اند و هنگامى كه با بيراهه‏هاى كج و معوج و فساد و تباهى رو به رو مى‏شوند خواه و ناخواه عكس العمل نشان مى‏دهند و اين يك شيوه طبيعى و اعتقادى آنان است سرور آزدگان و آزاد مردان، جهان على (عليه السلام) مى‏فرمايد: لا تكن عبد غيرك و قد خلقك الله حرا هرگز برده و بنده ديگرى مباش، چون خداوند ترا آزاد آفريده است.

5 - مبارزه با جرثومه رذيلت:

اسلام آئين فضيلت و تقوى، اساس رشد و حيات خود را بر پايه مبارزه با رذيلت‏ها و پليديها و ناروائى‏ها قرار داده است. وظيفه يك فرد مسلمان بر معيار امر به معروف و نهى از منكر، يعنى تثبيت فضيلت و طرد رذيلت و دفن جرثومه‏هاى فساد، پايه گزارى شده است. قرآن مجيد امت اسلامى را از آن نظر بهترين امم و ملل، مى‏شمرد كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايند، جائى كه مى‏فرمايد: كنتم امه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر(14) و در آيه ديگرى از همان سوره مباركه مى‏فرمايد: ولتكن منكم أمه يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون(15). راستگاران كسانى هستند كه به خير و نيكى فرا مى‏خوانند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند.

يزيد در مصدر حكومت مسلمانان، فرد بوالهوس و عياش و ميگسار بود. طرد چنين عنصر نامطلوب، از صحنه اجتماع و از حوزه تعيين سرنوشت مسلمانان، به هر فرد مسلمان واجب و لازم بود، كجا رسد كه آن فرد، امام و پيشوا و رهبر روحى و معنوى مردم بوده باشد...؟

در مسير آشنايى با روحيات يزيد، چند نمونه از اشعار و تراوشات ذهن آلوده به فساد او به اختصار ذكر مى‏شود:

يعقوبى مى‏نويسد: معاويه يزيد را همراه سپاهى با فرماندهى سفيان بن عوف، جهت فتح بلاد روم اعزام نمود. نيروهاى اعزامى در محلى به نام غذقذونه به تب و آبله مبتلا شدند. در آنجا ديرى به نام دير مران وجود داشت، يزيد با زن بدنامى به نام ام كلثوم به عيش و عشرت پرداخت، چون خبر دادند كه سپاهيان به تب و آبله مبتلا شده‏اند، اين مرد بوالهوس در پاسخ با كمال بى اعتنائى و خونسردى چنين گفت:

ما أن ابالى بملاقت جموعهم بالغذونه من حمى ومن موم
اذاأتكلت على الأنماط فى غرف بدير مران و عندى أم كلثوم

مرا چه باك كه در غذقونه چه بلائى از تب و مالاريا به سر سپاه من آمده است؟ من اكنون در دير مران بر متكاها تكيه زده‏ام و ام كلثوم نيز در كنار آرميده است.

اين برده شهوت و هوس در وصف شراب با اعتراف به حرمت آن چنين مى‏گويد:

شمسيه كرم برجها قمر دنها و مشرقها الساقى و مغربها فمى
اذا نزلت من دنها فى زجاجه حكت نفراً بين الحطيم و زمزم
فأن حرمت يوماً على دين احمد فخذها على دين المسيح بن مريم (16)

آفتاب درخشان انگور، برجش ته خمره شراب و مشرق آن دست ساقى و مغرب آن دهان من است. چون از خم به جام ريخته مى‏شود، غلغله و سر و صداى ريزش آن، سر و صداى حجاجى را تداعى مى‏كند كه ميان حطيم كعبه و چاه زمزم مشغول طواف هستند. اگر اين شراب روزى به دين محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) حرام شده است، پس آنرا به كيش عيساى مسيح بگير و سر بكش.

در سروده ديگرى كه منسوب به او است، همگن خود را به ميگسارى تشويق مى‏كند، جائى كه مى سرايد:

معشر الندمان قوموا واسمعوا صوت الأغانى
و اشربوا كأس مدام واتركوا ذكر المعانى
شغلتنى نغمه العيدان عن صوت الأذان
و تعوضت عن الحوره عجوزاً فى الدنان

؛ هم نشينان من برخيزيد و به نواى مستى افزاى نوازندگان گوش فرا دهيد! جام‏هاى پى در پى سر كشيد و مذاكره معانى و علمى را كنار بگذاريد ، نغمه دلپذيرى كه از دل چنگ و عود بيرون كشيده مى‏شود، مرا از بانگ تكبير و اذان باز مى‏دارد، من حوريان بهشتى را با پياله‏هاى شراب معاوضه نموده‏ام.(17)

6 - ظلم ستيزى:

در سخنى كه از ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) شهرت دارد، اين است:

هر آنكس كه سلطان جائرى را ببيند، ولى با كردار و رفتار و گفتار، بر او عكس العملى نشان ندهد، خداوند متعال او را در جايگاه همان سلطان جائر قرار خواهد داد، يزيد فردى است شرابخوار و جنايتكار و فاسق و فردى همانند، من هرگز با امثال او بيعت نخواهم كرد.

از اهداف بزرگ و از ويژگيهاى بارز نهضت ابا عبدالله (عليه السلام)، ظلم ستيزى و مبارزه با ظالم و دفاع از حقوق مظلومين و محرومين بود. از آنجائى كه او پيشواى راستين و رهبر واقعى و الهى بود، رنجها و محروميتهاى مردم را با اعماق جان و دل خود لمس مى‏كرد، از اينرو همواره و با تمام وجود در سنگر دفاع از آنان، و در مقام ستيز با ظلم و ظالمان، قرار داشت. او با ستمگر مبارزه داشت، ستم و ستمگر در هر شكل و قيافه و در هر پست و مقام و داراى هر عنوانى بوده باشد، او هرگز با متعديان حقوق اجتماعى و الهى و عناصر ضد ارزش، سر سازگارى نداشت و در اظهار رأى و پرخاشگرى آنان ملاحظه جوانب به اصطلاح احتياط و محافظه كارى را نداشت. او در خلوت و جلوت، در عرشه منبر و در عرصه مردم و در تمام فرصتها از ظلم و تعدى پرده بر مى‏داشت و فرياد مى‏كشيد و ناله سر مى‏داد، طرف هر كه بوده باشد، معاويه باشد يا يزيد، يا وابستگان ديگر ابوسفيان و به تعبير مبارزان راه حق بلغ ما بلغ. نامه‏اى كه او پس از شهادت حجر بن عدى كندى و ياران با وفاى او به معاويه بن ابى سفيان نگاشت و اقداماتى كه در مدينه با فرماندار آن شهر وليد بن مروان پيش از آغاز در اين نهضت مقدس انجام مى‏داد، هر كدام نمونه بارزى از اين روح ظلم ستيزى و مبارزه با ظالم است. از سخنان معروف او در اين باره اين است:

قف دون رأيك فى الحياه مجاهدا ان الحياه عقيده و جهاد

يا در پاسخ عمر اطرف كه او را دعوت به صلح و سازش مى‏نمود، مى‏فرمايد:

به خدا قسم هرگز از خويشتن، پستى و ذلت به خرج نمى‏دهم، مادرم فاطمه از دست امت شكايت پيش پدر مى‏برد، آنگاه كه ذريه او از دست امت آزار ديده باشند و هرگز فردى كه به آنان آزار رسانده باشد، مشمول رحمت خدا نخواهد گرديد.

7 - تشكلى حكومت الهى:

تشكيل حكومت الهى و اسلامى ضرورت دارد تنها راه جلوگيرى از ظلم عمال حكومت، و حمايت از اسلام منحصر به تشكيل حكومت اسلامى بود، چون نه عمال يزيد دست از تجاوز و تعدى خود بر مى‏دارند و نه به نصيحت ناصحان و آمران به معروف و ناهيان از منكر، گوش فرا مى‏دهند، چون آنان به تعبير ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) لزموا طاعه الشيطان اطاعت و فرمانبرى شيطان را پيش گرفته‏اند و مى‏خواهند به هر ترتيبى كه هست، با قدرت سر نيزه با هتك حرمت فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، به حكومت ضد اسلامى خود ادامه دهند و هرگز از وضعيت موجود خود، دست بر ندارند. بنابراين تنها راه جلوگيرى از حكومت ضد اسلام، منحصر است به اينكه نيروهاى طرفدار عدالت، متشكل كردند و قدرتى را فراهم آورند و سر نيزه را با سرنيزه پاسخ دهند. چون عمل نمودن به كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اجراى سنت پيامبر اسلام منوط به تشكيل حكومت مقتدر الهى است. از سوى ديگر، با توجه به گزارشهائى كه از كوفه و عراق مى‏رسيد و با توجه به تعداد نامه‏ها و اهميت افراد نويسنده نامه‏ها و با توجه به گزارش مستند مسلم بن عقيل (نماينده اعزامى آن حضرت) و با توجه به موقعيت خاص و استثنائى آن امام كه فرزند على و دختر زاده رسول خداست، طبيعى بود كه ساير نيروهاى حق جو و عدالت طلب، به مجرد تشكيل هسته مركزى در كوفه، از ساير استاتها و مراكز نيز به كمك او بشتابند، چون در نامه‏اى كه در تاريخ طبرى، نقل مى‏كند، آمده است: و قد قمتم على بيعتكم تصيبوا رشدكم، فانا الحسين بن على بن فاطمه بنت رسول الله، نفسى مع انفسكم و اهلى مع اهليكم، فلكم فى اسوه(18)

نامه‏هاى شما رسيد و فرستادگان شما در مورد گزارش بيعت تان به پيش من آمدند كه شما مرا تسليم دشمن ننموده و تنها و خوار نخواهيد گذاشت اگر شما در بيعت خود پايدارى نماييد به رشد و سعادت خود خواهيد رسيد و من حسين بن على فرزند دختر فاطمه دختر پيامبر خدايم، خودم با خود شماهاست و اهل و عيالم نيز با اهل و عيال شما است

يا در جاى ديگرى مى‏فرمايد: من فقط براى اصلاح امت جدم از وطنم خارج شده‏ام البته اهداف فوق از رؤوس برنامه‏هاى آن امام همام بود يقيناً اهداف و آرمانهاى والاى ديگرى هم منظور بوده است كه در اين جايگاه در مقام استيفاء همه آنها نيستيم طبعاً در متن كتاب با برخى ديگر از اهداف مهم آن بزرگوار آشنا خواهيم شد.

كتاب حاضر

كتاب شريف "مقتل مقرم" در بر گيرنده تمام اين مضامين و اهداف بلند مقام شامخ امامت مى‏باشد مطالبى هم ذكر شد به طور مفصل در بخش نخستين كتاب آمده بود كه ما جهت رعايت حال خوانندگان كه نوعاً با اهداف عاليه آن بزرگوار آشنايى كامل دارند همين پيشگفتار مبسوط را جايگزين آن مطالب مفصل نموديم تا به اصل مقصد پرداخته باشيم قبلاً نگارنده چندى پيش ترجمه ايى از اين كتاب ارزشمند را به چاپ رسانده بود اينك با تكميل، حك و اصلاح نارسايى‏هاى آن، اقدام به چاپ و ترجمه كاملتر و جديدترى با ويرايش كامل و افزون اشعار و مراثى فارسى مناسب نمود، توفيق از آن خداست و بازگشت همه به سوى اوست به اميد آنكه مورد رضاى حق و وسيله شفاعت آن سالار شهيدان بوده باشد...

30 ذيقعده 1427 ه.ق - عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

نيم نگاهى به زندگى پربار مؤلف كتاب‏

حجه الاسلام و المسلمين استاد سيد عبدالرزاب مقرم، متولد (1316 ه.ق) يكى از دانشوران فعال و فرهيختگان پركار حوزه علميه نجف در أواخر قرن چهاردهم هجرى مى‏باشند كه همواره با بيان و بنان، در عرصه‏هاى مختلف فرهنگى غنى اسلامى فعال و كوشا بوده‏اند بالمخصوص در آن بخش كه مربوط به ولاء و دوستى اهل بيت عصمت و طهارت (عليه السلام) بوده است. عرصه فعاليت آن شادروان بيشتر در تاريخ و سيره و فقه و اصول جعفرى (عليه السلام) بوده است. در اين سه عرصه، آثار ارزشمندى از او به يادگار مانده است فى المثل، در عرصه تاريخ و سيره نويسى كتابهاى: زيد شهيد - مختار بن ابى عبيده ثقفى - صديقه طاهره (عليها السلام) - حسن بن على (عليهما السلام) - امام زين العابدين (عليه السلام) - امام رضا (عليه السلام) - امام جواد (عليه السلام) - قمر بنى هاشم (عليه السلام) - على اكبر (عليه السلام) - سيده سكنه (عليها السلام) - شهيد مسلم بن عقيل، و كتاب حاضر (مقتل الحسين (عليه السلام)) و در عرصه فقه و اصول: المحاضرات فى الفقه و التاريخ - نقل الأموات فى الفقه الاسلامى - حلق اللحيه - حاشيه بر كفايه - حاشيه بر مكاسب و... بيشترين تحصيلات او در حوزه علميه نجف از محضر اساتيد و اساطين آن حوزه مباركه امثال: علامه شيخ محمد رضا آل ضياء الدين عراقى (م 1366) - آيه الله سيد محسن حكيم (م 1390) - مجتهدى عاليقدر آقا ضياء الدين عراقى (م 1361) - زعيم دينى سيد ابوالحسن اصفهانى (م 1365) فقيه نامى ميرزا محمد حسن نائينى (م 1355) - آيه الله العظمى سيد ابوالقاسم خوئى (م 1413) بوده است ولى بيشترين استاد تأثير گذار در او در عرصه قلم و تحرير، مجاهد كبير علامه بزرگوار شيخ محمد جواد بلاغى (م 1352) صاحب تفسير آلاء الرحمن - [الرحله المدرسيه‏] الهدى الى دين المصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده است. وجود او تأثير عجيبى در زندگى علمى و كلامى و كمال جويى ايشان داشته است. آنچنان كه فيلسوف عظيم الشأن آيه الله شيخ محمد حسين معروف به كمپانى (م 1361) و شيخ عبد الحسن آل جواهر (م 1389) اساتيد مؤثر در حركتهاى قلمى و اجتماعى وى بوده‏اند. تا اينكه او خود علمى از أعلام و حجتى از حجج بالغه گرديده است و طبق تصريح فرزند برومندش استاد سيد محمد حسين مقرم در پيشگفتار عربى كتاب حاضر حدود 43 اثر مفيد و ماندگار از پدر بزرگوارش به يادگار مانده است كه كتاب حاضر يكى از آن مجموعه گنجينه پربهاست. او در اين كتاب نوادرى از اقوال هم دارند. وى معتقد است: در كربلا امام حسين (عليه السلام) يك خواهر بيشتر نداشته است و از زينب كبرى (عليها السلام) است كه ام كلثوم كنيه او مى‏باشد و ديگر آنكه ام البنين مادر حضرت عباس (عليه السلام) در فاجعه كربلا در قيد حيات نبوده است و آن شعرهاى معروف زبان حال وى مى‏تواند باشد. ديگر اينكه على اكبر شهيد اكبر اولاد و مبارز امام (عليه السلام) است كه داراى فرزندى به نام حسن بوده است و كنيه‏اش ابوالحسن. كتاب حاضر به علت صراحت و وثاقت آن، همواره مورد توجه اهل فضل و علم بوده است. نوع مبلغين و ذاكرين مصائب در جستجوى به دست آوردن آن بوده‏اند. چون تمام مطالب آن توأم با ارائه منبع و مصدر مى‏باشد، او پس از يك عمر سعى و تلاش در راه ثبت تاريخ و فقه ولايى اهل بيت (عليه السلام) در 17 ماه محرم 1391 به رضوان الهى پيوست. استاد دكتر احمد وائلى در رثايى كه در حق وى سروده است، مى‏گويد: ايه عبد الرزاق يا الق الفكر - و روح الأيمان و الأخلاق - ان قبراً حللت فيه لروض - سوف تبقى به ليوم التلاق - فاذا ما بعثت حفت بك الأعمال - بيضاء حلوه الاشراق، فحصان الأصول و الفقه - التاريخ قلدن منك بالأعناق - مستميحاً عطاء ربك ارخ - رحت عبدالرزاق (= 1391 ه.ق).

روحش شاد!

داستان جانسوز كربلا

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): ان لقتل الحسين (عليه السلام) حراره فى قلوب المؤمنين لا تبرد أبدأ(19)

در شهادت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) آتشى در قلوب مؤمنين برافروخته شده است كه هرگز خاموشى پذير و سرد شونده نيست.

روى كار آمدن يزيد پس از معاويه‏

معاويه در نيمه ماه رجب سال شصتم هجرى در حالى كه پسرش يزيد در خوران(20) به سر مى‏برد در دمشق از دنيا رفت. ضحاك بن قيس‏(21) كفن معاويه را برداشت و همراه خود بالاى منبر بود و پس از حمد و ثناى پروردگار گفت:

معاويه پدرى مهربان براى ما، و يار و پشتيبانى محكم براى ملت عرب بود كه خداوند او را به سلطنت رساند و فتنه و آشوب را ريشه كن كرد و سرزمينهايى را بوسيله او فتح نمود، ولى هم اكنون او از دنيا رفت و اين نيز كفن او است كه من با خود اينجا آورده‏ام، ما او را در اين كفن مى‏پيچيم و به گورش سپرده و بدست اعمال و كردارش مى‏سپاريم، او تا آنگاه كه قيامت بپا مى‏شود در برزخ خواهد بود، هر كدام از شما كه مى‏خواهد در مراسم او شركت كند حاضر شود.

پس از آن ضحاك بر جنازه او نماز خواند و در مقادير باب الصغير(22) او را دفن كرد، و قاصدى نزد يزيد فرستاد تا ضمن تسليت براى فوت پدرش در خواست كند هر چه زودتر جهت گرفتن بيعت مجدد از مردم شام به دمشق بيايد.(23)

وقتى يزيد نامه ضحاك را خواند اين شعر را سرود و با آن زمزمه مى‏كرد:

جاء البريد بقرطاس يخب به فاوجس القلب من قرطاسه فزعاً
قلنا لك الويل ماذافى صحيفتكم؟ قال الخليفه امسى مثقلاً وجعاً
مادت بنا الأرض اوكادت تميد بنا كان ما عز من اركانها انقلعا

سپس به سوى شام حركت كرد و سه روز بعد از دفن معاويه به شام رسيد(24) ضحاك عده‏اى را جمع كرد و با خود به استقبال او شتافت، نخست او را بالاى قبر پدرش معاويه برد، يزيد نيز نخست دو ركعت نماز كنار قبر پدرش خواند(25) آنگاه وارد شهر دمشق شد و براى مردم منبر رفت و گفت:

اى مردم! معاويه بنده‏اى از بندگان خدا بود كه خداوند او را مشمول عنايات خود قرار داد، و سپس او را به سوى خود برد، او از واليان بعد از خود بهتر و از پيشينيان پائين‏تر بود، من نمى‏خواهم او و مقامش را نزد خدا بستايم كه خداوند نسبت به آن داناتر است، اگر او را ببخشد از رحمت واسعه او است، و اگر كيفرش دهد به خاطر گناهان خودش او را معاقب مى‏كند، لكن سخن بر سر اين است كه بعد از او من ولى امر شما هستم، من درخواست تسليت از كسى نمى‏كنم ولى كوتاهى و مسامحه در امور را هم از كسى نمى‏پذيرم. معاويه شما را به دريا براى جنگ مى‏فرستاد، من احدى را براى اينكار به دريا نخواهم برد، او در سرماى زمستان شما را به جنگ روم مى‏فرستاد من چنين كارى نخواهم كرد، او يك سوم از بيت المال را به شما مى‏داد و من تمام آنرا به شما خواهم داد.(26)

كسى جرأت تسليت يا تهنيت گفتن به يزيد را نداشت، تا اينكه عبدالله بن همام سلولى وارد شد ضمن خطاب به او گفت:

اى اميرالمؤمنان! خداوند در مقابل اين مصيبت وارده بتو صبر و اجر دهد، انشاءالله مشمول عنايات و بركات خدا، و موفق به حمايت رعيت بوده باشى، اگر چه مصيبت عظمايى بر شما وارد شد ولى در برابر به نعمت بزرگى (خلافت) نيز نائل آمدى، بر اين نعمت بزرگ خدا را شكر كن و بر آن مصيبت صبر و شكيبائى فرما، چه آنكه تو خليفه الله را از دست دادى و به خلافت الله رسيدى، بزرگى از دستت رفت و به مهمى دست يافتى، زيرا معاويه به سوى خدا رفت و رياست و سياست بعهده تو واگذار شد، خداوند آنرا در طريق هدايت و تو را در مسير مصالح امور موفق بدارد، سپس شعر زير را سرود و گفت:


previos pagenext page