![]() | مقتل مقرم - سيد عبدالرزاق مقرم (ره) | ![]() |
اصغر از زخم گلويت بيشتر ما را مسوزان
صبر كن مرحم گذار زخم پيكان خواهد آمد
محسنا از ضرب دشمن گر شدى مقتول اما
عنقريب همى دادخواه بى گناهان، خواهد آمد
صبر كن اى فاطمهاى بانوى پهلو شكسته
غم مخور تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد
آنقدر آخر ننال اى فاطمه از ضرب بازو
عاقبت با شيشه و دارو درمان خواهد آمد
هزار حيف نبودم به روز عاشورا
كه يارى تو كنم من بروز عاشورا
ولى تلافى آن مىكنم به صبح و مساء
لاندبنك فى كل حال يا جدا
تو كشته گشتى و بس رخنهها به ايمان شد
هزار حيف تنت پايمال اسبان شد
سر منير تو اندر تنور، مهمان شد
لاندبنك فى كل حال يا جدا
افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم
از دوست بمانديم و به مطلب نرسيديم
بس سعى نموديم كه به بينيم رخ دوست
جانها به لب آمد، رخ دلدار نديديم
اى حجت حق پرده ز رخسار بر افكن
كه از هجر تو ما پيرهن صبر دريديم
اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن
بس ظلم بديديم و بى طعنه شنيديم
شمشير كجت، راست كند قامت دين را
هم قامت ما را كه ز هجر تو خميديم
شاها ز فقيران درت روى مگردان
بر در گهت افتاده به صد گونه اميدى
نير تبريزى گويد:
اى ز داغ تو روان خود دل از چشمه خود
بى تو عالم همه ماتمكده تا نفخه صور
تا جهان باشد و بوده است كه داده است نشان
ميزبان خفته به كاخاند و مهمان به تنور
سر بى تن كه شنيده است به لب آيه كهف
يا كى ديده است به مشكوه تنور، آيه نور
محتشم كاشانى گويد:
پس با زبان پر گله آن بضعه بتول
رو بر مدينه كرد كه يا ايها الرسول
اين كشته فتاده به هامون حسين توست
وبن صيد دست و پا زده در خون حسين توست
اين ماهى فتاده به درياى خون كه هست
زخم از ستاره پر تنش افزون، حسين توست
شيعيان ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبه جدش به اشكى شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين
مىبرد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين
پيش رو راه ديار نيستى كافى اش نيست
اشك و آه عالمى هم در قضا دارد حسين
بسكه محملها رود منزل با شتاب
كس نمىتواند عروسى يا عزا دارد حسين
رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جائيكه كفن از بوريا دارد حسين
بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب
ورنه اين بر حرمتىها كى روا دارد حسين
سرو روان پروانگان، شمع رخسارش ولى
چون سحر روشن كه سر از تن جدا دارد حسين
سر به راه دل نهاده ره پيماى عراق
مىنمايد خود كه عهدى با خدا دارد حسين
او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى
خون به دل از كوفيان بى وفا دارد حسين
دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا
با كدامين سر كند مشكل دو تا دارد حسين
سيرت آل على با سرنوشت كربلاست
هر زمان از ما يكى صورت نما دارد حسين
آب خود با دشمنان تشنه قسمت مىكند
عزت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
دشمنش هم آب مىبندد به روى اهل بيت
داورى بين با چه قوم بى حيا دارد حسين
بعد از اين اش صحنهها و پردهها شكست و خون
دل تماشا كن چه رنگين پردهها دارد حسين
ساز عشق است و به دل هر زخم پيكان زخمهاى
گوش كن عالم پر از شور و نوا دارد حسين
دست آخر كز همه بيگانه شد ديدم هنوز
با لب خنجر نگاه آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خداى
جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
اشك خونين گوبيا بنشين به چشم شهريار
كاندرين گوشه عزاى بى ريا دارد حسين
اى چرخ غافلى كه چه بيداد كردهاى
وزكين چها در اين ستم آباد كردهاى
بر طعنت اين بس كه بر عترت رسول
بيداد كرده خصم و تو امداد كردهاى
اى زاده زياد نكرد دست هيچگه
نمرود اين عمل كه تو شداد كردهاى
كام يزيد دادهاى از كشتن حسين (عليه السلام)
بنگر كه را بقتل كه دلشاد كردهاى
بهر خسيكه بار درخت شقاوتست
در باغ دين چه با گل و شمشاد كردهاى
با دشمنان دين نتوان كرد آنچه تو
با مصطفى و حيدر و اولاد كردهاى
حلقى كه سوده لعل لب خود نبى بر آن
آزدهاش به خنجر فولاد كردهاى
ترسم تو را دمى كه به محشر درآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند