مقتل مقرم - سيد عبدالرزاق مقرم (ره) | ![]() |
بسمه تعالى
حماسه جاويدان عاشورا كه از بستر شنهاى داغ و سوزان كربلا(1) سرزد، همواره الهام بخش نهضتهاى آزادى بخش و رهائى گستر ميليونها انسان آزاده و افراد وارسته در طول تاريخ اسلام گريده است و شور و شوق و جذبه آن، همواره شيفتگان آزادى و طالبان افتخار و سربلندى را، به سوى محور اين عنصر آزادى بخش و كانون نجات، متوجه ساخته است بنيانگذار اين نهضت مقدس، همواره مصباح هدايت و سفينه نجات و كانون عزت و شرف و محور كرامت و مروت انسانها بوده است و خواهد بود حادثه جانسوز كربلا تاكنون مشعل فروزان محافل شيعه و عامل محرك مجامع آنان در طول قرون و اعصار و در گسترده نسلها و اجيال و تودهها بوده است و در آينده نيز همچنان نور بخش و الهام بخش أمم اسلامى و ملل جهانى باقى خواهد ماند. اكنون ما در اين صدد هستيم كه در حدود فهم و توان خويش از خصوصيات قهرمان اصلى اين حادثه بزرگ و از ويژگيهاى منحصر به فرد او سخن بگوئيم تا به رمز بقأ و جاودانگى اين حادثه، بهتر و بيشتر پى ببريم چون قهرمان اصلى اين حادثه آن چنان در هالهاى از عظمت و بزرگوارى قرار گرفته است كه هرگز نمىتوان به سادگى نظيرى بر آن تصور، و شبيهى به آن قايل شده و اين حادثه بزرگ آنچنان با باورهاى اعتقادى، اجتماعى، انسانى مردم، رقم خورده است كه هرگز نمىتوان آنرا از هم ديگر تفكيك و جدا نمود يا روزى به بوته نسيان و فراموشى سپرد. مردم مسلمان جهان، بويژه شيعيان و دوستداران آن امام همام (عليه السلام)، از آن روزهاى نخستين وقوع اين حادثه كه در سال 61 هجرى به وقوع پيوست به اهميت سرنوشت ساز اين حادثه جانسوز پى بردهاند و در راه تثبيت تاريخى آن، به تحرير و نگارش و بارگوئى درسهاى عبرتآموز آن برآمدهاند به حدى كه بخش اعظمى از قفسههاى كتابخانه بزرگ اسلامى را به اين امر مهم اختصاص دادهاند و در ضبط و نگهدارى آن با وسائل مختلف كوشيدهاند نگارنده نيز به سهم ناچيز خود در گذشته با ترجمه لهوف سيد بن طاووس و نشر وسيع آن(2) و با نگارش مجدد حماسه سازان كربلا ترجمه ابصار الحسين فى انصار الحسين (عليه السلام) تأليف مرحوم سماوى و چند ناچيز ديگر عظمت و عمق اين فاجعه تاريخى را نشان داده است و اكنون به مناسبت ترجمه كتاب، در اين فرصت پيش آمده تلاش دارد تا حدودى، رمز جاودانگى و راز ابدى بودن اين حادثه را نشان دهد و مىخواهد عوامل جاودانگى آرا مورد بررسى و بازنگرى قرار دهد. در بررسى علل و عوامل اصلى اين جاودانگى، بيش از هر چيز، خصوصيات روحى و عظمت شخصيت وجودى قهرمان اصلى اين حادثه، جلب توجه مىكند درست است عوامل ديگرى هم در اين امر دخالت دارند مانند: روحيه ظلم ستيزى و... .ولى عظمت روحى امام (عليه السلام) و خصوصيات روحى و اخلاقى او تمام اين عوامل را تحت الشعاع خود قرار مىدهد. و رمز جاودانگى هم در اين امر نهفته است.
حسين بن على (عليه السلام) واجد تمام خصوصيات يك فرد كامل تربيت يافته آئين اسلام بود بلكه او أسوه و قدوه خداجويان جهان، به شمار مىرفت در وجود او تمام علائم و نشانههاى يك شخصيت بارز اسلامى، موج مىزد. در وجود مسعود و مبارك او، تمام صفات كمالى و ارزشى از قبيل: آزادگى، جوانمردى، شرف، شهامت، شجاعت، صفا، وفا، صبر، پايدارى، استقامت، مروت، عظمت روحى، كرامت نفس، عزم استوار، اراده قوى، عزت نفس، مناعت طبع، مالامال بود ولى در بين تمام اين صفات برجسته و ملكات نفسانى، خصوصيت عزت نفس و مناعت طبع از تمام ويژگىهاى آن حضرت، برجستهتر و شاخصتر مىنمايد. ما در اين پيشگفتار مىخواهيم اندك مكثى در برابر اين ويژگى آن بزرگوار نموده باشم و كمى به تدبر و تأمل و انديشه بنشينيم تا در حد فهم خويش، به يكى از رمور جاودانگى قيام ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) پى برده باشيم چون كه تمام اين آوازها مرهون آن صفات عالى و رهين آن ويژگى والاى معنوى و روحيه ممتاز و منحصر به فرد اوست كه توانسته است طالبان كمال و عاشقان تعالى و تحول روحى را، به سوى كعبه آمال خود جذب كند و خود در مغناطيس فضيلت و در محور قطب دائره انسانيت، گام سپرد آرى اين عزت نفس و مناعت طبع عالى او بود كه توانست او را از ورود به حقارت و پستىها، حراست كند و اين جوهره نفيس درونى او بوده كه توانست رضاى خدا را بر تمام خشنودىها، شادىها، تمتعات دنيوى ترجيح دهد تا از خاك به افلاك و از ملك، به ملكوت أعلى و از ثرى تا به ثريا برساند و او را با ملكوتيان، همنوا و هم شأن و هم رتبه بلكه والاتر سازد.
اينك يه به سراغ تحلل عزت نفس و مناعت طبع مىرويم نخست آن كلمه را در كلام خدا جستجو مىكنيم و در قرآن مجيد به اين كلمه عزيز و نفيس مىرسيم جانى كه خداوند متعال، خود و رسول و مؤمنان خويش را با آن صفت عاليه مىستايد و مىفرمايد: ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقون لا يعلمون(3)عزت و بزرگوارى از آن خدا و رسول خدا و مؤمنان مىباشد ولى منافقان نمىدانند و چه مىفهمند كه عزت چيست؟ و غريز واقعى كيست؟
عزت در مقابل ذلت بالا گرفتن مقام شامخ روح، و آلوده نساختن آن با مطالع پست دنيوى، و حراست نفس از آلوده شدن با زخارف ناچيز مادى و خواهشهاى زودگذر نفسانى است. فرد عزيز آنست كه خود را از پستىها، حقارتها، دنائتهاى نفس دور نگهدارد و آنچه برخلاف شأن رفيع نفس نفيس اوست بجا نياورد و هرگز تن به پستى و خوارى كه پائينتر از شأن و مقام اوست در ندهد خواه در امور دينى باشد يا امور دنيوى.
اين كلمه در ميان واژههاى ارزشى آنچنان از شأن و اعتبار والائى برخوردار است كه خداوند متعال اين كلمه و اشتقاقات آنرا از قبيل: عز، يعز، أعز، عزيز، عزت را دقيقا يكصد و نوزده مرتبه (119) در قرآن مجيد به كار برده است(4)و اين اهتمام خاص الهى نشان مىدهد اين صفت اخلاقى از تعاليم عاليه قرآن مجيد و از پيامهاى خاص و عزت بخش و سعادت آفرين آن كتاب آسمانى مىباشد. امام حسين (عليه السلام) كه خود تربيت يافته قرآن و بزرگ مروج و مبلغ آن بود اين صفت كمالى را از آن مبده وحى و منشاء حيات روحى دريافت نموده است. و خود در تمام مراحل زندگى پابند فرامين و اصول عزت نفس و بلندى طيع و آقائى و سيادت روحى بوده است.
آئين اسلام، حفظ عزت و كرامت انسانى را در تمام مراحل زندگى، مدنظر قرار داده است و تخلف از آن را پائينتر از شأن و اعتبار يك مسلمان واقعى دانسته است فى المثل فقهاى اسلام در باب تهيه آب وضو، در جائى كه تهيه آب، مشكلاتى دارد فرمودهاند: فرد نمازگزار مىبايست قبل از انجام فريضه نماز به هر ترتيبى كه باشد آبه به دست آورد و وضو بسازد اگر چه تهيه آب نياز به تفحص و گشتن در حول وحوش و اطراف خويشتن باشد باز لازم است تا چند ميل تفحص نمايد و اگر نيازمند پرداخت پول كلان هم بوده باشد و طرف توان پرداخت آن را داشته باشد مىبايست پول را بپردازد تا مجبور به تيمم نگردد ولى اگر تهيه آب نيازمند تمنا و خواهش از يك فرد لئيم و خسيسى بوده باشد كه صد در صد احتمال پذيرش داده نمىشود فقهاى اعلام بالاتفاق فرمودهاند: لازم است تيمم نمايد و از فرد لئيم در خواست رفع نياز ننمايد و يا اين آيه استدلال كردهاند: ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين فرد مؤمن و خداجوى نمىبايست عزت و اعتبار و شأن والاى خود را ذليل و خوار سازد هر چند در ارتباط با يك عمل عبادى و در ارتباط با مقام بندگى و ستايش الهى بوده باشد.(5)
اينك نمونه هايى از اعمال و مواد زندگى آن بزرگوار را كه عزت و بزرگوارى در آنها موج مىزند و سرشار از بلند نظرىها و بلند طبعىها است بازگو مىنمائيم:
نوشتهاند: بين امام حسين (عليه السلام) و معاويه در مورد قطعه زمينى واقع در ذى مروه اختلافى رخ داد معاويه مىخواست حق آن حضرت را نكول كند و حسين (عليه السلام) با آن فطرت ذاتى و با آن خصلت حق جوئى و ظلم ستيزى كه داشت حاضر نبود كه زير بار زور و تعدى رود امام (عليه السلام) خطاب به معاويه فرمودند: كه بايد يكى از سه پيشنهاد مرا بپذيرى: يا حق مرا خريدارى كنى يا آن را به خود من برگردانى يا ميان من و خود ابن عمر يا زبيرين عوام را داور قرار دهى و اگر اين پيشنهادها را قبول نكنى آن گاه شمشير خود را كشيده از مردم دعوت به حلف الفضول(6) خواهم نمود.
سپس حسين بن على (عليه السلام) از مجلس معاويه با خشم و غضب بيرون رفت معاويه كه از اخلاق و شجاعت و شهامت و عزت نفس او با خبر بود پيغام داد كه من زمين را از تو مىخرم، قيمت آن را دريافت نما!
فرهاد ميرزا مىافزايد: عبدالله بن زبير پيش معاويه آمد و از حسين (عليه السلام) تأييديه گرفت؟ و امام پيشنهاد نخستين خود را پذيرفت و زبير مزرعه را فروخت و به حضور امام (عليه السلام) آمد و گفت كسى بفرست تا قيمت آن را از معاويه دريافت نمايد.(7):
هدف آن بود كه امام (عليه السلام) بيعت يزيد را بپذيرد و بر اطاعت او گردن نهد او در آن مجلس كه جمعى از بنى اعمام و فرزندان و برادران نيز همراهش بودند صريحاً بيعت يزيد را نپذيرفت و با مروان بن حكم سخت برخورد نمود و فرمود: آيا شخصى در شرائط من، رواست كه با فرد شرابخوار و معلن فسق و فجور بيعت نمايد؟ امام (عليه السلام) با تندى آن مجلس را ترك فرمود و عازم مكه گرديد تا راه را جهت وصول به مقصد الهى خويش، هموار سازد. از سخنان آن بزرگوار در آن مجلس آمده است.
انا اهل بيت النبوه، و معدن الرساله، بنا فتح الله، و بنا ختم. يزيد فاسق فاجر، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه، يعلن بالفسق والفجور، مثلى لايبايع مثله و لكن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أينا أحق بالبيعه و الخلافه؟.
ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم خداوند به نام و احترام ما دفتر خلقت را باز گشوده است و با نام ما هم ختم مىفرمايد و يزيد فرد فاسق و فاجر و شرابخوار علنى و قاتل مسلمانان بى گناه مىباشد مسلمانانى كه اسلام خون آنان را محترم شمرده است او شخص متجاهر به فسق و گناه است و فردى در رتبت و منزلت من، با چنين فرد فاسق و فاجرى، بيعت نمىكند شب را به روز برسانيم و تأمل و انديشه در عواقب امر نمائيم تا ببينيم كداميك سزاوار بيعت و مقام خلافت هستيم؟(8)
ابن هشام مىنويسد: بين حسين (عليه السلام) و وليد بن عقبه در خصوص مالى اختلافى رخ داد وليد حاكم مدينه بود مىخواست از قدرت خود، سوء استفاده نمايد، و حق امام را ضايع سازد حسين (عليه السلام) به او گفت: به خدا سوگند! اگر از قدرت و اعتبار خود سوء استفاده كنى شمشير مىكشم در مسجد پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مردم را به حلف الفضول فرا مىخوانم عبدالله بن زبير كه پيش وليد نشسته بود از حسين (عليه السلام) حمايت كرد و گفت: به خدا قسم اگر حسين (عليه السلام) دعوت به حلف الفضول نمايد من هم شمشير خود را به نفع او از غلاف بيرون مىكشم و گروهى از صحابه به حمايت حسين برخاستند وليد با مشاهده اين اوضاع مرعوب گرديد و دست از تعدى برداشت(9).
باز نوشتهاند: وليد (فرماندار مدينه) بار ديگر به مزرعه حسين (عليه السلام) تجاوز كرد ابو عبدالله مىديدند كه او به زور حكومت و قدرت متكى است او را از پشت قاطر به پايين كشيد عمامهاش را به دور گردنش پيچاند و صورت او را به خاك سياه ماليد در حالى كه مروان بن حكم شهر بانى مدينه نيز حضور داشت او به حسين (عليه السلام) اعتراض نمود و گفت: اى حسين! اين نخستين تجاوزى است كه از سوى رعيت به مقام حاكم انجام مىگيرد وليد متوجه شد كه مروان سوء نيتى دارد و مىخواهد از آب گل آلود ماهى بگيرد گفت: حق با حسين است من متجاوز بودم امام (عليه السلام) فرمود: حالا كه تو صريحاً اقرار به حق نمودى، مزرعه را به تو بخشيدم.(10) با نقل اين نمونهها به ذهن خواننده خطور نكند كه امام حسين (عليه السلام) با زور و قدرت هم بى سرو كار نبوده است؟ پاسخ اين خطور ذهنى آن است كه اصولاً مخالفان امام (عليه السلام) اهل منطق و كلام نبودند و افرادى كه صلاحيت درك منطق را ندارند چارهاى جز توسل به زور و استمداد از سلاح معمول خودشان وجود ندارد از اين رو امام (عليه السلام) به چنين وسائل لازم، متشبث بود.
البته حضور او در مجلس وليد بن عقبه در معيت اصحاب، ياران و بنى اعمام خود بود آنان كه همگى منتظر فرمان امام (عليه السلام) بودند امام موقعيت باريك و شرايط حساس، و خورد كنندهاش، لحظهاى بود كه امام (عليه السلام) كاملاً در محاصره سپاه يزيد قرار داشت سرنوشت حيات و بقاى ظاهرى او در گرو تسليم شدن يا امتناع از بيعت با يزيد بود اينجا است كه تجلى بارز عزت نفس و مناعت طبع، شكوه و جلال خاص خود را نشان مىدهد و با كلمات تاريخى و سخنان جاودان، عزت نفس و مناعت طبع و امتناع نفس خويش را اعلام مىدارد جائى كه مىفرمايد: ألا ان الدعى قد ركزنى بين اثنتين: بين السله والذله، هيهات منا الذله! يأبى الله ذالك و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت، و أنوف حميه و نفوس أبيه من ان نؤثر طاعه اللثام على مصارع الكرام.
آگاه باشيد اين پسر خوانده فرزند پسر خوانده مرا بين دو امر سرنوشت ساز، مخير ساخته است: با شمشير كشيدن و جنگيدن يا قبول ذلت و پستى، ولى ذلت و پستى از ما خاندان بدور است زيرا خداوند، رسول خدا و مؤمنان آنرا روا ندانستهاند و آغوشهاى پاك مادران و انسانهاى وارسته و نفوس با عزت نيز هرگز روا نمىشمرند كه ما طاعت لئيمان و افراد پست را بر كشتارهاى كريمانه، مقدم بداريم. در اين سخن نورانى كه شعار ابدى و جاودانى امام حسين (عليه السلام) را نشان مىدهد به همين آيه مباركه اشارات رفته است جائى كه خداوند متعال مىفرمايد: ان العزه لله و لرسوله و للمؤمنين ولكن المنافقون لا يعلمون.
اين روحيه مناعات طبع و عزن نفس، به شيعيان و دوستداران آن بزرگ نيز سرايت كرده است دوستداران آن بزرگوار در سر تا سر جهان، به پيروى از رهنمودها و ارشادات علمى و عملى آن بزرگوار، گام سپردهاند قابل تعمق است دانسته باشيم كه بيشترين نهضتها و حركتهاى اسلامى نوعاً در سر تا سر جهان اسلام، از سوى پيروان و شيعيان آن امام همام (عليه السلام) صورت پذيرفته است چون شيعيان و پيروان آن بزرگوار با پيروى از اين پيشواى سربلند، هرگز زير بار ذلت و خوارى نرفتهاند. عزت و افتخار حسينى (عليه السلام) ايجاب مىكند كه پيروان و دوستداران آن پيشواى راستين، مصونيت معنوى و داخلى خود را حفظ كنند و نه تنها حالت انفعال و تدافعى نداشته باشند بلكه با تكيه به ارزشها و امكانات فروان معنوى، حالت پيشروى و تهاجمى نيز داشته باشند و ارزشهاى حسينى (عليه السلام) را كه عبارت از مبارزه با ظلم و ستم و مقابله با ستمكاران و متعديان حقوق اجتماعى و معنوى است در سطح جهانى، مطرح سازند و همه را به اتحاد و يكپارچگى در برابر مظالم و تعديات درونى و برونى، بسيج نمايند. تا همواره سرفراز و سربلند زندگى مىكنند و سطح جهان را از آلودگىها و فسادها و تباهىها محفوظ و مصون دارند و اين شعار جاودانه حسينى (عليه السلام) را تداوم بخشند كه هيهات منا الذله ذلت و خوارى و تسليم شدن در برابر زور و زورگويان از ساحت ما و از شأن و اعتبار ما به دور است و ما هرگز نبايست زير بار زور و ظلم و تعدى و تحميل عقائد و افكار وارداتى زندگى كنيم بلكه با الگو بردارى از زندگى سعادت بخش سرور آزادگان حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) تداوم بخش راه عزت و افتخار آن بزرگ پيشوا (عليه السلام) باشيم كه همواره زندگى سعادت بخش را، بر زندگى تنگين و آلوده با ظلم و تعدى، ترجيح داده است و در تداوم اين حيات، تا سر حد شهادت و فدا نمودن جان خويش، پيش رفته است. آرى امروز شرائط زندگى ما، همانند شرايط زندگى سرور آزادگان در سطح جهانى قرار دارد با اين تفاوت كه شگردها و فريبندگىها و تجهيزات عصر، بيشتر و مجهزتر از آن دوران مىباشد و منافقان و پيمان شكنان نيز بيشتر و مرموزتر مىباشند ولى هيهات منا الذله!(11) نبرد 33 روزه شيعيان لبنان و پيروزى آنان در برابر لشكر مجهزى كه چندين ارتش كامل عرب را چند ساعته در هم كوبيد، نمونهاى از اين مناعت طبع و تحول درس رهبر عزيز كربلا است.
ابن ابى الحديد آن عالم معتزلى كه شرح و تفسير بيست جلدى او بر نهج البلاغه مولى على (عليه السلام) يكى از بهترينها و شاهكارها مىباشد در مورد مناعت طبع و بلندى روح امام حسين (عليه السلام) سخن جالب و ارزشمندى دارد جائى كه گويد: سيد أهل الأباء الذين علموا الناس الحميه و الموت تحت ظلال السيوف، اختياراً على الدنيه ابو عبدالله بن ابيطالب الذى عرض عليه الأمان و أصحابه. فأنف من الذل.(12)
سرور و پيشواى جوانمردان كه هرگز تن به ذلت نداد و درس جوانمردى و عزت نفس را به ديگران نيز تليم داد مرگ زير يار شمشيرها را بر پستى و دناثت انتخاب نمود. يكى هم ابو عبدالله حسين بن على بن ابيطالب (عليه السلام) بود فردى كه به او و يارانش امان داده شد، ولى با اختيار و گزينش خود، از ذلت و حقارت، اعراض نموده.
آرى آنچنان كه اشاره شد اين استقامت و حفظ عزت نفس، در مراحل واپسين زندگى امام حسين (عليه السلام) تجلى شكوهمندى را به عرضه نمايش گذاشت آنگاه كه دائره تضبيقات و فشارها باريكتر گرديد و اصحاب و ياران آن حضرت از دست رفتند. فرزندان و اهل و عيال او در مضيقه بى آبى و عطش قرار گرفتند و اين عزت نفس و مناعت طبع و تسليم نشدن او در برابر لئيمان و بدطينتان واقعاً حيرتانگيز و بهت آور است كه بدون مبالغه و گزاف هيچ قلم توانا و هيچ زبان گويا و هيچ هنرمند برنا، نمىتواند صحنهها و لحظههاى آنرا دريابد، و آنچنان كه بوده است به قلم و بيان و نمايش درآورد.
آنگاه حسين بن على (عليه السلام) تنها و تنها در محاصره تنگ نيروهاى مسلح و مهاجم ابن زياد قرار گرفته بود و سپاه شقاوت بار آمده بودند كه با يك حمله و يورش كار او را يكسره سازند.
آنگاه كه برق هزاران شمشير براق، چشمها را خيره مىساخت و دلها را مىلرزاند و اميدى به حيات و بقأ، وجود نداشت. آنگاه كه سوز تشنگى و عطش، سراپاى وجود امام (عليه السلام) و فرزندان دلبندش را فرا گرفته بود و جهان در برابر چشمانش تيره و تار بود. آنگاه كه زنان، كودكان امام (عليه السلام) در خيمه منقلب و پريشان و چشم انتظار قطراتى از آب بودند و عموماً در حال حسرت و پريشانى به سر مىبردند و در انتظار أسارت پردرد و وحشتناك. آنگاه كه نالههاى جانسوز زنان و كودكان و دختران قلب پر مهر حسين (عليه السلام) را مىسوزاند و جگرش را چاك مىزد چنين اوضاع وحشتزا كه شير درنده را نيز به لرزه و ضعف مىكشاند در بحران چنين طوفانى، هر ناخدائى، خود را گم مىكند ولى باز صداى پرهيمنه و با صلابت او به گوش آن ناجوانمردان مىرسيد:
هيهات منا الذله! هيهات منا الذله! والله لااعطينهم بيدى، أعطاء الذليل(13) من هرگز دست ذلت به دست اينان نمىدهم ذلت از ما خاندان دور است هيهات كه تن به ذلت و خوارى دهيم!
ملت بزرگوار ايران و رزمندگان غيور و بسيجيان پر شور، در هشت سال دفاع مقدس در برابر استكبار جهانى و عوامل دست نشانده آن در منطقه، با الهام از مكتب حسينى (عليه السلام) و با انرژى حاصل از آن عزت جويى، توانست ادامه دهد و سر بلند از اين آزمايش بيرون آيد.
تاكنون نشر نه عنوان مقتل، از سوى دفتر نشر نويد اسلام تقديم خاكپاى ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) و ياران گرانقدر او گرديده است:
1. ترجمه فارسى لهوف سيد بن طاووس: كه يكى از مقاتل معتبره قرن هفتم هجرى، كه همراه فرجام قاتلان حسين (عليه السلام) پيرامون قيام مبارز نامى مختار ثقفى است در سال 1378 ش.
2. حماسه سازان كربلا يا ترجمه ابصار العين فى أنصار الحسين (عليه السلام): تأليف عالم بزرگوار شيخ محمد سماوى از علماى معاصر عراق (م 1371 ه) پيرامون ياران امام (عليه السلام).
3. ترجمه تسميه من قتل مع الحسين من اصحابه و اولاده و اخوته: تأليف عمر بن فضيل بن رسان از پيروان زيد بن على بن الحسين (قرن دوم ه).
4. ترجمه نفثه المصدور فيما يتجدد به حزن يوم العاشر: تأليف محدث عاليقدر مرحوم حاج شيخ عباس قمى (م 1359 ه.ق) كه در سال 1380 به چاپ رسيده است.
5. استخراج و تنظيم لهوف منظوم سروده نجل مرحوم شيخ العراقين با تصحيح مرحوم انصارى با كوشش نور چشمم حميد رضا عقيقى بخشايشى.
6. سه قتل گويا در حماسه عاشورا: مجموعه چند مقتل معروف پيرامون ياران آن بزرگوار.
7. ميدان كربلا: تأليف آيه الله سيد على اكبر قرشى نويسنده قاموس قرآن.
8. روضه الشهداء كاشفى سبزوارى با ادب بلند و فاخر توأم با تصحيح و تذكر اشتباهات.
9. بارگاه عقليه زينب كبرى كجا است؟ ترجمه واعظ شهير آقاى حاج ميرزا عيسى اهرى.
10. مقتل مقرم: كتاب حاضر تأليف استاد سخن و ادب سيد عبدالرزاق موسوى مقرم، كه نخستين بار است كه به اين كيفيت به چاپ مىرسد.
بررسى نهضت امام حسين (عليه السلام) از دو جهت حائز اهميت است:
1 - از بعد تاريخى و زمانى؛
2 - از بعد آموزشى و تعليمى و جنبههاى تربيتى كه در هر زمان مىتواند به عنوان الگو و درس انسان ساز مطرح شود:
چون يكى از عوامل مهم در پيدايش نهضت امام حسين (عليه السلام) مبارزه با انحراف فكرى و تخطى از اصول و تعاليم عاليه اسلامى بود. اين انگيزه مهمترين عامل نهضت حسينى (عليه السلام) تلقى مىشود. توضيح آنكه دين اسلام به صورت آئين حيات بخش و آئينى كه با اصول ماديات و معيارهاى ماديگرى منافات دارد، در محيط غربى به ظهور پيوست و معيارها و ملاكهاى گذشته را به كلى منسوخ، و معيارها و ارزشهاى جديدى را جايگزين آنها ساخت از جمله اين معيارها، معيار برترى جوئى براساس نسب و تفاخر به امكانات مالى و منصب در جامعه عربى بوده است كه به جاى آن تقوى و خداشناسى را جايگزين نمود. اصولاً اين مسئله كه چرا دين اسلام، در مكه كه زادگاه و موطن پيام آور آن بوده است، مورد توجه و استقبال مردم واقع نشد، ولى در مدينه كه شهر مهجور و دور افتادهاى بود، مورد اهتمام قرار گرفت، شايد يكى از مهمترين عوامل آن، همين روح اشرافى گرى و نگرش اشرافى گونه و مفاخرات نژادى بود كه در محيط مكه رائج بود، از اينرو در تاريخ مىبينيم پس از چندين سال تبليغ و ترويج دين، توسط رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مرد شماره يك آنان، ابوسفيان، پيامبرى را يك نوع سلطنت، تلقى مىكند، در منطق آنان اشخاصى با اهميت بودند كه از نظر قومى و نژادى و ثروتى، داراى برترى و نفوق بوده باشند، ولى در مدينه چنين روحيهاى رواج نداشت و عليرغم وجود دشمنان متعدد يهودى در مدينه، باز دين اسلام در آن شهر پا گرفت و بعد از مدتى رشد و بالندگى و گسترش يافت و حتى حكومت اسلامى از جنبه تدافعى نيز از اين زاويه حالت تعارضى به خود گرفت.
در واقع مىتوان گفت دوران اقامت ايشان در مدينه دوران تأسيس حكومت و تشكيل نظام دولتى بوده است، اين دگرگونى در دو محيط متفاوت معلول عواملى بوده است كه عمدتاً معلول چهارگانه در زندگى رسالتى عموم انبياى عظام همانند ابراهيم، موسى، عيسى و اشرف پيامبران حضرت محمد (صلوات الله عليهم اجمعين) رخ داده است. هيچ كدام از آنان در زادگاه خود توفيقى به دست نياوردهاند.
بر اساس اين عامل، همواره اشخاص صاحب داعيه دينى، هرگز در زادگاه خود درباره ادعايشان توفيق چندانى به دست نمىآورند، زيرا كه مردم با شناخت قبلى و با نگرش عادى و خانوادگى، به آن اشخاص نگاه مىكردند، بر آنان پذيرش اين امر بسيار سخت است كه فردى ساليان چندى در كنار آنان زندگى عادى و معمولى مىكرده و در شرايط يكسانى با ساير افراد از نظر محيطى به سر مىبرده است او مىخوابيده است، غذا مىخورده است يا در كوچه و بازار، راه مىرفته است، به يكباره مبعوث به نبوت گردد و داعيه پيامبرى داشته باشد و خود را پيامبر خدا معرفى كند.
مردم مدينه با توجه به سابقه اديان و پيش گوئىهاى آنها، يك حالت انتظار در مورد پيامبر آخر الزمان را داشتند و وصف او را در كتاب تورات و انجيل شنيده بودند، ولى چنين حالت انتظار در مردم مكه وجود نداشت، آنان در بت پرستى و شرك و قوم گرايى نوعاً وحدت كلمه داشتند.
مردم مدينه در اثر اختلاف دو قبيله بزرگ اوس و خزرج كه به برخوردهاى چندين ساله آنان خاتمه دهد، و اين انتظار با بعثت پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و گسترش دعوت او، به حقيقت مىپيوست.
شهر مكه از مراكز مهم تجارت و داد و ستد شبه جزيره العرب بوده است و اصولاً مردم آن سامان با مسائل مادى بيشتر سر و كار داشتهاند، از اينروى آشنايى و درك مسائل روحى و معنوى برايشان چندان قابل هضم نبوده است و از طرفى ديگر چنين شناختهاى روحى و معنوى با توجه به شرايط محيطى و سابقه دينى مسيحى مدينه قابل فهم و درك بود، چون سر و كار آنان، بيشتر با كشاورزى و باغدارى و دامدارى بود و توجه كشاورزان در مراحل كاشت، داشت و برداشت همواره متوجه عوامل يارى دهنده غيبى است و اين امر يك زمينه ذهنى بود تا آمادگى آنانرا توجيه نمايد.
با توجه به علل ذكر شده، باز نمىتوان گفت كه همه آن عوامل دليل حتمى مسئله بوده باشند و ظاهر امر اين است كه مهمترين عامل تخطى از رهنمودهاى مقام رسالت، همان روح اشرافى گرى مردم مكه بوده است كه نمىتوانستند از يك فرد يتيم حرف شنوى داشته باشد و اصولاً موجوديت گروه مستضعفان و افراد عادى جامعه را پذيرا باشند و اين جريان روحى در دوران امامان (عليه السلام) نيز ادامه داشت و اسلام نتوانست تمام ريشههاى آنرا بخشكاند. در، حادثه كربلاء نيز بالعيان مىبينيم همين روح اشرافى گرى و توجه به نژاد و بالندگى به نياكان، حاكميت گسترده و وسيعى دارد و از مذهب و عوامل ايمانى و معنوى در طرف مقابل خبرى نيست و يزيد به نياكان بت پرست خود مىبالد. و خندف و ابوسفيان و اجداد خود را مطرح مىكند.
اكنون پس از سخن، فوق به انگيزهها و اهداف نهضفت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) مىپردازيم: البته انگيزهها و عوامل متعددى را مىتوان در اين نهضت الهى ذكر نمود، ولى ما با توجه به سخنان و رهنمودهاى رهبر نهضت، به بازگويى چند عامل، بسنده مىكنيم:
نظام جاهلى بر اساس معيارها و ارزشهاى مادى و ماده گرائى پايه گزارى شده بود، تفاخر به نسب، اشرافى گرى، افتخار به قوم و قبيله و باليدن به ماديات و امكانات ظاهرى، از خصيخههاى ذاتى آن نوع تفكر جاهلى بود، و تربيت يافتگان اين نظام، زندگى خود را بر اين اساس استوار ساخته بودند و همواره بر آن اصرار مىورزيدند.
نظام الهى كه توسط پيامبر عاليقدر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در جامعه عربى تبليغ و پايه گزارى شد، معيارهاى جاهلى را دگرگون ساخت و اصول تعاليم عاليه آسمانى را بر اساس ارزشها و معيارهاى الهى و امتيازات تقوائى و فضيلتى استوار ساخت و راز پيشرفت اسلام در مدينه و مهجور ماندن آن را در مكه، با اين توضيح، مىتوان تفسير نمود.